زندگي از کلامت معنا گرفت
پاي سپيدار بلند دل به سوگند نهايت
چه غريب دل به تو بستم
عاشقانه صادقانه زيبا پسند قلب پاکت را مي پرستم
بغض ديرين مرا موج نگاه تو شکست
اشک در چشم ترم حلقه زدست
تو بگو خالصانه بي ريا دل به کدامين رويا دل من سمت نگاهت گره خورد
سخت گشته به ياد رويت مبتلا
حال من ميگويم:
تو به من خنديدي و ندانستي من در پي دلهره ات سيب را مي جستم
سرخي سيب وجودت همه آرام مرا سخت ربود
اين همه سنگدلي همه از باغبان بود!
باغبان اوج نگاه ما را درک نکرده ست که دريغ مي دارد سيب را از تو و من
و تو رفتي و هنوز من در اين پندارم که به ديوار نگاه محو نگردد يادم
دل به روياي سپيد من اميدي دارم ،نبري از يادم
به تولاي حضورت مي کني آزادم
من گرفتار غمم،غرق حرمان و بلا
از تو من ميخواهم
که دمادم بکني سخت يادم